تونستم جای خالیشو پر کنم؟ حدودا آره. گاهی نه. گاهی فکر آدم پر میزنه اینور و اونور. انگار یه زمانی یه سوزن ته گرد بکنی توی قلبت. سِر باشی و نفهمی. روزها بیان و برن. یه روزی از روزای خدا، این سوزن رو بکشی بیرون از قلبت. چون دیگه سِر نیستی، خواب نیستی، ولی وقتی هوشیاری، اون سوزن نیست اما جای خالیش وقتایی که گلبول های قرمزت از اون ناحیه رد میشن، حس میشه. از دستش ناراحتم؟ شاید. 4 ماه پیش که باهاش حرف زدم فکر کردم قرار نی ناراحتی تکرار شه. ولی تکرار شد. گالریمو که ورق میزنم چیزی بجز تنهایی نمیبینم توی اون چند ماه همزیستی ِ به ظاهر دوستانه. وجود اون سوزن درست بود؟ گمون نمیکنم.

پس تو کجایی که نمیبینمت؟

من از این خونه بیرونم نمیرم :دی

لورکا، کافکا، رمانتیسیسم و چند روایت معتبر

اون ,سوزن ,یه ,نیستی، ,قلبت ,تکرار ,اون سوزن ,حرف زدم ,زدم فکر ,باهاش حرف ,که باهاش

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هیئت کاراته بخش سده خبرهای برتر ورزشی دانلود فیلم دختری که میخواد با افسردگیش بجنگه تجهیزات تست و اندازگیری دقیق نظرنیوز مرکز آموزش فنی و حرفه ای امام مهدی عج اراک وبلاگ شخصی محمد جلال آبادی amvajedaryaha وبلاگ مطلب اینترنت اشیاء از علیرضا زارع جدس